خوشا آن عزت و آن کامرانی
که ما را بود از ایام جوانی
سفر کردم بامید غنیمت
غنیمت عمر بود و گشت فانی
بدادم عمر و درد دل خریدم
چه شاید گفت ازاین بازارگانی؟
رخم گل بود و بالا تیر گردید
گلم نیلوفری تیرم کمانی
فراق دوستان بر جانم آن کرد
که در گلشن کند باد خزانی
ترا ای چرخ بسیار آزمودم
همانی و همانی و همانی
چو خواهد برد باد این لاله هارا
چه باید کرد اینجا باغبانی ؟
” اوحدی مراغه ای “