نگاهى به تراژدى رستم وسهراب

 

image

 

داستان رستم و سهراب یک تراژدی است و پی رنگ داستان از شبکۀ استدلالی استواری برخوردار است و رویدادها تنها به لحاظ ارتباط علّت و معلولی در آن جای گرفته است نه از روی تصادف.

سیر رویدادها در پیوندی اندام وار با یکدیگر کاملاً طبیعی جلوه میکند و از این رو تأثیرِ ژرفی بر خواننده میگذارد. به برخی از پیوندهای اندام وار رویدادها اشاره میکنیم:
شور جوانی سهراب نیرومند که آرمانی بلند(جنک با کاوس و افراسیاب) را با جستجو برای یافتن پدر درآمیخته است؛ استفادۀ افراسیاب از جوانی و ناپختگی سهراب بر ضدّ ایران؛ شکست سخت هجیر و گردآفرید از سهراب و نمایش شکوهمند دلاوری سهراب و در نتیجه ایجاد زمینۀ مناسب برای یاری گرفتن کاوس از رستم؛ هجیرِ اسیر دست سهراب که ضرب شست سهراب را خود چشیده بود، با دلایلی که برای او کاملاً قانع کننده است(بیم از کشته شده رستم به دست سهراب) نام رستم را پنهان میکند تا مبادا پهلوان یگانۀ ایران به دست جوان تازه کار کشته شود(مهدی قریب هجیر را چنین فحش باران می کند: کوته بین، اندک خرد، و بدکردار) ژنده رزم دایی سهراب که رستم را می شناسد و از سوی خواهرش مأموریت دارد که رستم را به سهراب بشناساند، به صورت کاملاً اتفاقی کشته می شود و راه برای بروز فاجعه هموار میگردد. خودِ رستم به رغم اصرارِ سهراب بنا به دلایلی کاملاً منطقی در پیوند با ساختار کلّی داستان که در سخنان رستم نهفته است، نامش را بدو نمی گوید وخودرامعرفى نمیکند اما منشأ تراژدی کجاست؟

ارسطو در فن شعر اصطلاحی به کار برده است به نام هامارتیا که آن را به نقیصۀ تراژیک یا Tragid Flaw بر گردانده اند. از آنجایی که ارسطو اصطلاح هامارتیا را – مانند مفاهیم دیگر تراژدی – توضیح و بسط نداده، از همان دوران او به این سو این اصطلاح مورد بحث و تفسیر فراوان قرار گرفته است. والتر کافمن در فصل پانزدهم کتاب خود با عنوان تراژدی و فلسفه، برداشتها و تفسیرهای گوناگون را در این بارۀ مورد بحث و بررسی قرار داده است. واژۀ هامارتیا میتواند به عیب و نقص یا خطا ترجمه شود. برخی بر آنند که هامارتیا نشان دهندۀ نوعی نقص یا ضعف اخلاقی و فکری است. در مقابل، گروهی دیگر آن را برابر خطا یا اشتباه دانسته و استدلال کرده اند که منظور ارسطو اشتباه کردن و عدم تشخیص هویت خویشان نزدیک بوده است.

برخی دیگر نیز با توجّه به کتاب اخلاق ارسطو، هامارتیا را خطایی ناشی از جهل به شرایط میدانند، یا عمل نادرستی که آگاهانه اما به غیر عمد صورت میگیرد و گروهی نیز آن را نوعی نقص شخصیتی محسوب میکنند که باید از اشتباه و خطای ساده از یک سو، و از شرارت و بدجنسی ناب از سوی دیگر متمایز گردد.
یکی از بهترین و جذاب ترین تحلیل ها را در بارۀ هامارتیا به ویژه در تراژدی اودیپوس، هگل ارائه داده است. هگل دریافت که آنچه ما در مرکز بزرگترین تراژدی های اشیل و سوفکلس مشاهده می کنیم، برخوردی تراژیک است، نه یک قهرمان تراژیک، و اینکه ستیز و نزاع مشهود در آنها، نبرد میان خیر و شر نیست، بلکه در واقع ستیزی است میان مواضع و دیدگاه هایی یک سویه که هر یک تا حدی تجسّم خیر و نیکی هستند.
هگل به جای گناه یا نقیصه یا خطای تراژیک، مسئولیت و رنج تراژیک حقیقی را به کار میبرد. به نظر او رنج اودیپ نتیجۀ مستقیم اعمال و تصمیمات اوست، اما او در همۀ مراحل محق بوده است. اودیپ در برابر لایوس، مرد خشنی که راه را براو بسته است، با کشتن وی از خود دفاع میکند. پس از رها شدن شهر تب از سلطۀ اسفینکس، از اودیپ خواسته می شود تا با یوکاستا ازدواج کند و تأکید و اصرار او بر ادامۀ تحقیقات تا یافتن قاتل لایوس به منظور نجات اهالی شهر از طاعون وحشتناک کاملاً تحسین برانگیز است. او از لحاظ اخلاقی خطایی نکرده است، با این حال بار گناه قتل پدر و زنای با مادر بر دوش اوست. اودیپ گناه خود را به تمامی مى پذیرد و هیچکس را نیز در اندکی از این گناه شریک نمیکند.
قهرمان سوفوکل نه موجودی رنجور و غم انگیز است که متحمّل بی عدالتیِ دهشتناکی گشته است، و نه شخصیّتی است که در پایان سزاوار مجازاتی سخت و بی رحمانه باشد. پس از کور گشتن اودیپ احساس ما آن نیست که سرانجام عدالت تحقق یافته است.

به نظر نگارنده برداشتهای هگل از تراژدی اودیپ در مورد داستان رستم و سهراب نیز کاملاً صدق میکند.
رستم و اودیپ هردو دارای سجایای اخلاقی نیکویی هستند، ولی ویژگی تراژدی به این است که این سجایا به آنان هیچ کمکی نکند. رستم در برابر سهراب از خود و از کشورش دفاع میکند و از این رو، مانند اودیپ خطایی مرتکب نشده است، ولی با این حال بار گناه کشتن پسرش بر دوش اوست(رنج تراژیک حقیقی). خوانندۀ داستان نه سهراب را لایق چنین مجازاتی میداند و نه رستم را به تمامی مسئول کشته شدن سهراب. رستم بی آنکه خطایی مرتکب شده باشد، مسئولیت گناه خود را می پذیرد و به گردن هیچکس دیگر نمی اندازد. خواننده با هردو قهرمان سخت احساس همدردی میکند.

 

image

برای سهراب از آن رو دل می سوزاند که در آرزوی دیدار پدر- هرچند مسیر درستی انتخاب نکرده باشد. جان مى بازد و با رستم نیز از آن رو احساس همدردی میکند که نادانسته جگرگوشه اش را میکشد.
نبرد رستم و سهراب، نبرد نیکی و بدی نیست و هیچیک سزاوار سرنوشتی نیستند که برایشان رقم خورده است. درست است که در تراژدی اودیپوس و هم در داستان رستم و سهراب سرنوشت نقش محوری دارد و قهرمانان بازیچۀ دست سرنوشت اند، ولی هم اودیپ و هم رستم مسئولیتِ تراژیکِ اعمال خویش را با آگاهی میپذیرند. از این رو در هر دو داستان سیر رودادها در شبکه ای از ارتباطهای استوار علت و معلولی به گونه ای پیش میرود و به فاجعه ای تراژیک ختم میشود که بی آنکه سرنوشت از پیش تعیین شده سبب تطهیر قهرمانان قاتل گردد، سرنوشتِ تراژیک قهرمانان در نبردی نابرابر که بهتر است نبرد انسان با سرنوشت بدانیم تا نبرد انسان با انسان، به خواننده نیک القا میشود. در هر دو داستان در یک برهه از زمان نظم اجتماعی به هم می ریزد که برقراری دوبارۀ این نظم قربانی می خواسته است. پس از کشته شدن سهراب،لشکر تورانی به موطن خود برمیگردد و در ایران با رستم جهان پهلوان نظم پیشین برقرار میشود. در تب هم پس از خودکشی یوکاستا و کور شدن اودیپ و از بین رفتن طاعون، کرئون بر تخت شاهی می نشند و نظم پیشین را برقرار میکند.‬

ابوالفضل خطیبى

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.