در داستان های انتزاعی اسوه ها زاده ی بینشی تمثیلی و قهرمانان نمونه ی بارز گروه خود هستند و خصوصیات آن ها نیز در چارچوب همین سنخ است . بیشتر قهرمانان در قصه های سنتی شخصیتی ایستا دارند و کمتر دگرگونی می یابند و یا اگر هم پویا باشند تغییری اندک دارند . اگر چه شیوه ی داستان سرایی فردوسی شیوه یی بی نظیر است و وی تمام هم و غم خویش را برای جاودان ساختن حماسه به کار برده است .
سیاوش یکی از چهره های مظلوم و مغموم شاهنامه سیاوش است . دربار کاوس محیط امن و آرامی برای رشد و بالندگی شاهزاده جوان نیست . از همین رو رستم وی را به زابلستان می برد تا او را تحت حمایت خویش قرار دهد و وقتی به بالندگی رسید وی را دوباره روانه ی دربار نماید . در واقع سیاوش بخشی از جنبه های مثبت شخصیتی خویش را از رستم دارد.
سواری و تیر و کمان و کمند
عنان و رکیب و چه و چون و چند
نشستنگه و مجلس و میگسار
همان باز و شاهین و یوز و شکار
ز داد و ز بیداد و تخت و کلاه
سخن گفتن و رزم و راندن سپاه
هنرها بیاموختش سر به سر
بسی رنجها برد و آمد به سر
سیاوش چنان شد که اندر جهان
همانند او کس نبود از مهان
داستان سیاوش به گونه یی شبیه داستان یوسف است . همه از زیبایی وی حیرانند . روحیات اخلاقی از جمله پاکدامنی ، شرم از خصوصیات بارز وی است . ماجرای عشق ممنوع و هوسبازی سودابه و کشیدن وی به حرمسرا و پاره شدن پیراهن وی دقیقا عین داستان داستان زلیخا است تنها تفاوت وی این است که در نهایت از عزت به ذلت دچار می شود و یوسف برعکس .
سیاوش شخصیتی است که اهل سازش است و یکسره از خشونت و برندگی دوری می کند . با این که کاوس می داند که سودابه در این امر گناهکار است اما با این حال بر رای موبدان و انتخاب خود سیاوش گذشتن از آتش را به وسیله وی و امتحان او می پذیرد . این قسمت از زندگی سیاوش داستان ابراهیم خلیل را به خواننده یادآور می شود .
سیاوش با اطمینان و اعتماد به نفس از میان آتش عبور می کند . آن چه در این داستان جالب توجه می نماید جامه و اسب سپید او که هر دو سمبل پاکی است . پس از محقق گشتن بی گناهی وی شاه عزم کشتن سودابه را می کند و سیاوش از پدر درخواست بخشش برای وی می کند .
در واقع همه ی اتفاقات ناگوار در دربار کاوس و ابراز عشق از سمت سودابه ، که وی او را مادر خویش می داند باعث می شود که شاهزاده ی جوان از دربار شاه گریزان و به جنگ با توران تن در دهد . این جاست که خود به سمت اختر شوم روانه می شود .
از جمله افرادی که در داستان سیاوش شخصیتی متزلزل دارد افراسیاب است .وی به دنبال خواب بدی که می بیند از جنگ با سیاوش چشم می پوشد تا هم از کشته شدن سیاوش و هم اتفاقات بعد وی در امان باشد .
سیاوش شخصیتی است که اهل سازش است و یکسره از خشونت و برندگی دوری می کند . با این که کاوس می داند که سودابه در این امر گناهکار است اما با این حال بر رای موبدان و انتخاب خود سیاوش گذشتن از آتش را به وسیله وی و امتحان او می پذیرد .
در اثر بی کفایتی کاوس سیاوش راهی توران می شود و افراسیاب از در دوستی با وی می آید به طوری که دختر خود فرنگیس را به زنی وی در می آورد . اما مورد سعایت و کینه توزی گرسیوز قرار می گیرد و سرانجان بدست افراسیاب و گرسیوز کشته می شود .
خصوصیات شخصیتی سیاوش
۱ – زیبایی و پاکدامنی : این خصیصه وی در داستان سودابه و اظهار عشق به سیاوش به چشم می خورد . این قسمت از داستان شباهتی تام به داستان یوسف دارد ، اما با پایانی متفاوت .
چنین هفت سالش همی آزمود به هر کار جز پاک زاده نبود
۲ – درون گرا و تودار است . یکرنگی وی هیچ مناسبتی با دربار کاوس که پر رنگ و نیرنگ است ندارد . به همین دلیل کسی را غمخوار و راز دار خویش نمی یابد و در مشکلات به جز درون خویش جایی نمی یابد :
بپیچید و بر خویشتن راز کرد از انجام ، آهنگ آغاز کرد
۳ – گاه قاطعیت چندانی ندارد . زمانی که پدر از او می خواهد به شبستان برود ، با علم بر این که جایش در شبستان نسیت تسلیم خواسته ی وی می شود و با رفتن به شبستان رویدادهای منجر بد اقبالی و واژگونی بخت وی آغاز می شود . این خصیصه ی وی در رویارویی با افراسیاب نیز به چشم می خورد . سیاوش به راحتی دعوت افراسیاب را می پذیرد و روانه ی توران می شود . چون نوبت به امتحان وی می رسد وی گرم ( گذشتن از آتش ) را انتخاب می نماید .و این امر
یادآور داستان ابراهیم خلیل است . سیاوش در این داستان نماد پاکی و نجابت است که دگر بار به این امر گوشزد می شود . اما در عین حال زیرک و بی باک است .
۴ – در حقیقت او مظهر درست پیمانی و جوانمردی است و این امر در جنگ بین سیاوش و افراسیاب و پیمان بستن وی به چشم می خورد . گرچه کاوس جز این است و این خصوصیت سیاوش ناشی از تربیت رستم است .
۵ – سیاوش هیچ گاه شادی بدون اندوه ندارد و سراسر زندگی وی غم و اندوه به هم آمیخته اند . زمانی که افراسیاب او را به توران دعوت می کند شادی آمیخته با حزن درون وی را فرا می گیرد چرا که دلش خبر از آینده یی نامعلوم و نافرجام می دهد :
ندانم کزین کار بر من سپهر
چه داند به راز اندر از کین و مهر
اما به ناچار تن به قضا می دهد و راهی سرزمین توران می شود .
۶ – هنرنمایی وی در میدان جنگ است اما چون خردمند و دوراندیش است از گوی زدن برابر افراسیاب خودداری می کند و چنین وانمود می کند که حریف شاه نیست .
خلاصه :
مظلوم ترین و پاک ترین قهرمان شاهنامه سیاوش است . داستان زندگی این شاهزاده ی قهرمان ترکیبی از داستان یوسف ، ابراهیم و مسیح را نشان می دهد .
او نمود پاکی و لطافت بی خلل است که ویژگی آرمانی انسان را داراست و به همین دلیل از نسل او فردی چون کیخسرو پدید می آید و هموست که کین بیگناه را می ستاند .
اکرم نعمت اللهی