در محل برخورد راههای بازرگانی و در شهرهاست که عقل مردم بارور می شود و نیروی خلاق آن آشکار می گردد. بالاخره، در شهر است که دسته ای از مردم از غم تولید اشیای مادی می آسایند و به فکر ایجاد علم و فلسفه و ادبیات و هنر می افتند. آری، مدنیت در کلبۀ برزگر آغاز می کند، ولی در شهر به گل می نشیند و بار می دهد. نژاد در ایجاد تمدن تأثیری ندارد؛ تمدن در جاهای مختلف، یا در نزد ملتهایی که رنگهای گوناگون دارند، آشکار می شود، خواه در پکن باشد خواه در دهلی، ممفیس یا بابل، راونا یا لندن، پرو یا یوکاتان. نژاد تمدن را نمی سازد، بلکه تمدن است که ملتها را خلق می کند، زیرا اوضاع و احوال جغرافیایی و اقتصادی ، فرهنگی را به وجود می آورد، و این فرهنگ نمونۀ خاصی را ایجاد می کند. فرد انگلیسی تمدن انگلستان را ایجاد نمی کند، بلکه از تمدن انگلستان است که فرد انگلیسی ساخته می شود. هنگامی که این فرد انگلیسی به نقطۀ دوری مانند تمبوکتو می رود و تمدن خود را همراه می برد و در آنجا نیز لباس شب نشینی و شام خوردن مخصوص را می پوشد، این دلیل آن نیست که تمدن خود را در این نقاط به صورت جدید خلق می کند، بلکه نشانۀ آن است که حتی در این نقاط دور افتاده هم نمی تواند از زیر تلسط آن تمدن خارج شود. اگر شرایط مساوی در نژاد دیگری، جز انگلیسی، شبیه به انگلستان باشد، نتایج مشابهی به دست می آید، و به همین جهت است که می بینیم ژاپن قرن بیستم رفتار انگلستان قرن نوزدهم را تجدید می کند. تأثیری که نژاد در تمدن دارد این است که پیدایش آن غالباً پس از زمانی است که ریشه های نژادی مختلف با یکدیگر می آمیزند و بتدریج ملتی که به صورت نسبی حالت تجانسی دارد از آن میان بیرون می آید.
.
تاریخ تمدن / ویل دورانت