محنت قرب زبعد افزون است !
والی مصر ولایت ذوالنون
آن به اسرار حقیقت مشحون
گفت در مکه مجاور بودم
در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانی دیدم
نی جوان سوخته جانی دیدم
لاغر و زرد شده همچو هلال
کردم از وی ز سر مهر سوال
که مگر عاشقی ای شیفته مرد
که بدین گونه شدی لاغر و زرد؟
گفت آری به سرم شور کسی است
کش چو من عاشق و رنجور بسی است
گفتمش یار به تو نزدیک اس
یا چو شب روزت از او تاریک است؟
گفت در خانه اویم همه عمر
خاک کاشانه اویم همه عمر
گفتمش یکدل و یک روست به تو
یا ستمکارو جفاجوست به تو
گفت هستیم به هر شام و سحر
به هم آمیخته چون شیر و شکر
کفتمش یار تو اى فرزانه
با تو همواره بود هم خانه
لاغر و زرد شده بهر چه ای؟
سر به سر درد شده بهر چه ای؟
گفت رو رو که عجب بی خبری
به کز این گونه سخن درگذری
محنت قرب ز بعد افزون
دلم از محنت قربش خون است
هست در قرب همه بیم زوال
نیست در بعد جز امید وصال
آتش بیم، دل و جان سوزد
شمع امید، روان افروزد
نورالدین عبدالرحمن ابن نظام الدین احمد ابن محمد متخلص به جامی در سال ۸۱۷ هجری قمری در خرجرد جام از توابع خراسان متولد شد. .وی بعدها همراه پدرش به سمرقند و هرات رفت و در آن دیار به کسب علم و ادب پرداخت. سپس به سیر و سلوک مشغول و از بزرگان طریقت شد. او نزد سلطان حسین میرزا بایقرا و وزیر فاضل او امیر علیشیر نوایی تقربی خاص داشت. او در محرم ۸۹۸ هجری قمری وفت کرد و در هرات با احترام فراوان به خاک سپرده شد. از جامی بیش از چهل اثر و تألیف سودمند و گرانبها به جای مانده است. معروفترین آثار او عبارت از هفت مثنوی به نام “هفت اورنگ” است
این نوشته در
هنر و ادبیات ارسال و
عبدالرحمن حامى برچسب شده است. افزودن
پیوند یکتا به علاقهمندیها.