مردى که براى خرش جلوى شاه را گرفت !

image

بازدید شاه از شهرک نوبنیاد پس از سیل ویرانگر قوچان
شاه وقتی وارد شهرک شد .. همه چیز مرتب بود . خیابان ها آب پاشی جارو شده بود . همه اطرافیان در پشت سر شاه با فاصله گام بر می داشتند . اعلیحضرت هر از گاهی از مردم در باره مسکن جدید سوال می کرد .. آن ها هم طبق آموزش هایی که دیده بودند ، از او تشکر کرده و در پاسخ می گفتند به لطف شما ما خیلی راحت زندگی طبیعی خود را آغاز کرده ایم .

ولیان استاندار خراسان با شنیدن این تعاریف در ته دل خود قلبن شادمان بود . بازدید هم چنان ادامه داشت ..

دخترى نامه اى به شاه داد همه فکرکردند شکایت است ولى معلوم شد دختر ک درنامه خود نوشته که پدرش زندان است و درخواست آزادى اورا دارد

دیگر بازدید به پایان خود نزدیک می شد که در همین هنگام یک پیر مردی روستایی ساده از میان جمعیت قدم به بیرون گذاشته تا با شاه حرف بزند .. ماموران و اطرافیان متوجه شدند و قصد عقب راندن او را داشتند که شاه متوجه شد .. و خواست کا وى با او نداشته باشند .. از این رو از وى پرسید

.. پدرم از خانه ای که در اختیار تو قرار گرفته راضی هستی ؟ و در حالی که همه منتظر تعریف و تمجید او بودند ، آن پیر مرد با همون لهجه غلیظقوچانى اش گفت … نه آقا جون .. ! اصلن راضی نیستم !!

همه از تعجب خشک شون زد . ولیان کم مانده بود پس بیفتد … !!

شاه پرسید چرا پدر جون راضی نیستی ؟ و آن پیرمرد بدون توجه به جو حاضر ادامه داد .. نه بابا جون به درد مو نمی خووره … شوما که زحمت کشیدید .. چرا برای الاغ ام طویله نساختید …! شاه که از این حاضر جوابی او خنده اش گرفته بود ، رو به ولیان کرده و گفت این بابا حق داره …. فوری برای الاغ این پیرمرد یک طویله بسازید .. و این گونه بود که شبانه برای خر آن پیرمرد ساده لوح روستایی هم طویله ساختند !

 

این نوشته در خواندنیها ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.